جدول جو
جدول جو

معنی مثل ساتن - جستجوی لغت در جدول جو

مثل ساتن
مثل السّاتان
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به عربی
مثل ساتن
Satiny
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مثل ساتن
satiné
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مثل ساتن
satiniert
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مثل ساتن
דמוי סאטן
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به عبری
مثل ساتن
satynowy
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مثل ساتن
шелковистый
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به روسی
مثل ساتن
шовковистий
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مثل ساتن
satijnachtig
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به هلندی
مثل ساتن
ساٹن کی طرح
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به اردو
مثل ساتن
เรียบเนียน
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مثل ساتن
laini kama satin
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مثل ساتن
サテン状
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مثل ساتن
satinado
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مثل ساتن
丝滑的
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به چینی
مثل ساتن
새틴처럼
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به کره ای
مثل ساتن
acetinado
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مثل ساتن
mirip satin
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مثل ساتن
সাটিনের ন্যায়
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مثل ساتن
साटन-जैसा
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به هندی
مثل ساتن
satinato
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مثل ساتن
satensi
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثل سائر
تصویر مثل سائر
مثلی که میان مردم رایج باشد و همه کس بگوید، ضرب المثل
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ دُ دی دَ)
مثل سایر شدن: و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت: ’خذ من جذع مااعطاک’ و این سخن مثل گشت در عرب. (مجمل التواریخ والقصص ص 174) ، مشهور شدن. شهرت یافتن در صفتی:
تویی کز نسل شاهان سرفرازی
مثل گشتی چنین در عشقبازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ شِ)
مال ستاننده. آنکه مال از دیگران گیرد. زر و سیم گیرنده از دیگران. خراج ستان. ضبط کننده دارایی و خواستۀ کسان:
مر حاشیۀ شاه جهان را و حشم را
هم مال دهنده ست و هم مال ستان است.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مثل گشتن
تصویر مثل گشتن
داستانی شدن بر سر زبان ها افتادن مثل شدن: و این سخن مثل گشت
فرهنگ لغت هوشیار